Sarina_8968 Offline

34 Single Female from Ab Garm       5
         
Im a naughty happy girl with so beautiful mysterious black eyes and I am an acceptable speaker with high emotional sense.I like to discover everything strange and thriller

sad22
sad22: salam,koja haste,ka mire
14 years ago Report Link
0
davewd
davewd: hope you find yourself in australia one day soon! would love to take you out
14 years ago Report Link
0
princ persia
princ persia: در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود
میشود حتی برای دیدن پروانه ها....شیشه های مات یک متروکه را الماس بود.
دست در دست پرنده،بال در بال..نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود
کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
14 years ago Report Link
0
princ persia
princ persia: GO DOWN!!!
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
╬═╬
█♥ ★ ♣Just
██♥ ★ ♣Wanted
███♥★ ♣to
████ ♥★ ♣say
█████♥ ★ ♣U
██████♥ ★ ♣r
███████♥ ★ ♣soooo
████████♥ ★ ♣Sweet !!!
█████████♥ ★♣Take
██████████♥ ★ ♣Care
███████████ ♥ ★ ♣ Enjoy life
14 years ago Report Link
0
princ persia
princ persia: روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت زیاد از خیابان خلوتی می گذشت.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارك شده در كنار خیابان، پسركی پاره آجری را به سمت آن مرد پرتاب كرد.
پاره آجر به اتومبیل آن مرد برخورد كرد. مرد به سرعت توقف كرد و از اتومبیلش پیاده شد و دید كه اتومبیلش صدمه سنگینی دیده است.
به طرف پسرك رفت و او را مورد عتاب قرار داد.
پسرك گریان و نالان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو جایی كه برادر فلجش روی زمین افتاده بود جلب كند.
پسرك با گریه گفت: آقا انجا خیابان خلوتی است.
برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من چون توانایی بلند كردن او را ندارم برای اینكه شما را متوقف كنم مجبور از پاره آجر استفاده كنم و مرد بسیار متأثر شد...
و هرگز در زندگی آنقدر با سرعت حركت نكنید كه دیگران برای جلب توجه شما، پاره آجر به سویتان پرت كنند.
خدا در روح ما زمزمه می كند و با قلب ما حرف می زند.
اما بعضی از اوقات به او گوش نمی دهیم و با سرعت و همه تلاشمان به دنبال اهداف خود هستیم.
گهگاه برای جلب توجه ما خدا مجبور می شود پاره آجر به سمت ما پرتاب كند.
14 years ago Report Link
0
princ persia
princ persia: اين سيب؛ بهترين سيب؛ شکل سيب؛ سر سيب؛ کار سيب؛ گذاشتن سيب؛ يه سيب؛ رفيق سيب؛ دوست داشتنيه سيب...! (( حالا سيب رو حذف کن دوباره بخون
14 years ago Report Link
0
princ persia
princ persia: زانجا که بوسه هاي تو آن شب شکفت و ريخت
امروز ، شاخه هاي کهن سر کشيده اند
نقش ترا که پرتو ماه آفريده بود
خورشيد ها ربوده و در برکشيده اند
شب در رسيد و ، شعله ي گوگردي شفق
بر گور بوسه ها ي تو افروخت آتشي
خورشيد تشنه خواست که نو شد به ياد روز
آن بوسه را که ريخته از کام مهوشي
ماندم بر آن مزار و ، شب از دور پر گشود
تک تک برآمد از دل ظلمت ، ستاره ها
خواندم ز ديدگان غم آلود اختران
از آخرين غروب نگاهت اشاره ها
چون برگ مرده اي که درافتد به پاي باد
ياد تو با نسيم سبکخيز شب گريخت
وان خنده اي که بر لب تو نقش بسته بود
پژمرد و ، در سياهي شب چون شکوفه ريخت
ديدم که در نگاه تو جوشيد موج اشک
گلبرگ بوسه هاي تو شد طعمه ي نسيم
ديدم ترا که رفتي و آمد مرا به گوش
آواي پاي رهگذري در سکوت و بيم
بي آنکه بر تو راه ببندد ، نگاه من
اي آشنا ! گريختي از من ، گريختي
چون سايه اي که پرتو ماه آفريندش
پيوند خود ز ظلمت شب ها گسيختي
اينجا مزار گمشده ي بوسه هاي تست
و آن دورتر ، خيال تو بنشسته بي گناه
من مانده ام هنوز در ين دشت بي کران
تا از چراغ چشم تو گيرم سراغ راه
14 years ago Report Link
0
Sarina_8968
Sarina_8968 to davewd: hello.tnx.thats kind of ya
14 years ago Report Link
0
davewd
davewd: hithere sarina, ur eyes are captivating, like to chat!
14 years ago Report Link
0
princ persia
princ persia: معلم پای تخته داد می زد
صورتش از خشم گلگون بود
...و دستانش به زیر پوششی از گرد
...پنهان بود
..... ولی آخر کلاسی ها لواشک بین خود تقسیم می کردند
....وان یک
... گوشه ای دیگر« جوانان » را ورق می زد
....برای آنکه بیخود
...های و هومی کرد و
..... با آن شور بی پایانتساوی های جبری را نشان میداد .
.....با خطی خوانا به روی تخته ای کزظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را
چنین بنوشت
یک با یک برابر هست
از میان ِ جمع شاگردان
یکی برخاست
،همیشه یک نفربايد بپاخیزد
به آرامی سخن سر داد
:تساوی اشتباهی فاحش ومحض است
...معلم مات بر جا ماند .
و او پرسید
: اگر یک فرد انسان واحد یک بود
....آیا باز
یک با یک برابربود ؟
سکوت مدهشی بود و
... سوالی سخت .... !!
معلم خشمگین فریاد زد :آری برابر بود
.و او با پوزخندی گفت
:اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود
...وانکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
... !اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون ،چون قرص مه می داشت بالا بود
وان سیه چرده که می نالیدپایین بود ... !؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود ....
.این تساوی زیر و رو می شد !!!
حال می پرسم :
یک اگر با یک برابر بود ...
نان و مال مفت خواران از کجا آماده می گردید ؟
یا چه کس دیوار چین ها را بنامی کرد ........؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد ؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت ؟
یک اگر با یک برابر بود .....
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد ؟
معلم ناله آسا گفت :
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید :
یک با یک برابر ....نیست
14 years ago Report Link
0
Sarina_8968
Sarina_8968 to sad22: hastam
14 years ago Report Link
0
sad22
sad22: salam kojae
14 years ago Report Link
0
Shotgun
Shotgun: I like the pics on your profile. What a coincidence!! You also like the horror types of pics!!
14 years ago Report Link
0
Sarina_8968
Sarina_8968 to Burak_Tarkan: I joined ur club my friend
14 years ago Report Link
0
Burak_Tarkan
Burak_Tarkan: the pics in ur profile, really thrilled me
14 years ago Report Link
0
Sarina_8968
Sarina_8968 to Deepkc: haya babe.why dont u call?
14 years ago Report Link
0